رضا اورنگ: جریان اصلی سینمای ایران به کمدی سخیف تن داده است

رضا اورنگ، منتقد و کارشناس رسانه، در گفتوگویی با اشاره به وضعیت نگرانکننده سینمای ایران تأکید کرد که بسیاری از فیلمها امروز فقط در پی خنداندن سطحی مخاطب هستند و جریان غالب، از تولید آثار فاخر و تأثیرگذار اجتماعی فاصله گرفته است. در سالهای اخیر، سینمای ایران بیش از هر زمان دیگری به سمت آثار
رضا اورنگ، منتقد و کارشناس رسانه، در گفتوگویی با اشاره به وضعیت نگرانکننده سینمای ایران تأکید کرد که بسیاری از فیلمها امروز فقط در پی خنداندن سطحی مخاطب هستند و جریان غالب، از تولید آثار فاخر و تأثیرگذار اجتماعی فاصله گرفته است.
در سالهای اخیر، سینمای ایران بیش از هر زمان دیگری به سمت آثار کمدی سوق پیدا کرده؛ جریانی که به باور بسیاری از کارشناسان، بیش از آنکه مبتنی بر «طنز» فاخر باشد، به تولید آثار صرفاً سرگرمکننده و گاه سخیف تن داده است. این روند در حالی رخ داده که مخاطب امروز نهتنها از فیلمهای اجتماعی فاصله گرفته، بلکه حتی دیگر میل چندانی به تماشای آثار عمیق یا تاملبرانگیز ندارد.
در این میان، نگرانیهایی درباره تغییر ذائقه مخاطب، تأثیر تصمیمات نهادهای سیاستگذار در تولید و اکران آثار و همچنین نبود حمایت از فیلمهای فاخر دینی، انقلابی و دفاع مقدسی مطرح میشود. پرسشهایی از این دست که چرا دیگر اثری چون «اجارهنشینها» یا «عقابها» خلق نمیشود و چرا فیلمهای پرخرج تاریخی چون موسی با وجود تمام توان تولیدی، نمیتوانند با آثار سطح پایین کمدی رقابت کنند، ذهن دلسوزان سینما را به خود مشغول کرده است.
در این گفتوگو، رضا اورنگ، یکی از فعالان و کارشناسان دغدغهمند حوزه سینما با نگاهی صریح و بیپرده به وضعیت امروز سینمای ایران پرداخته است. او از تغییر نگاه مردم، مسئولیت نهادهای تصمیمگیرنده، فراموششدن نسل عاشقان واقعی سینما و وضعیت آشفته پلتفرمها میگوید؛ نگاهی تحلیلی که میتواند برای علاقهمندان به آینده سینمای ایران و دغدغهمندان فرهنگ، الهامبخش باشد. در ادامه با این مصاحبه همراه میشویم.
سینمای امروز ایران بهشدت تحت تأثیر فیلمهای اصطلاحاً طنز قرار گرفته است. به نظر شما این مسیر قالبشده در تولید و اکران، چگونه قابل ارزیابی است؟
در حال حاضر فضای سینمای ایران، بیش از هر زمان دیگری در سیطره فیلمهاییست که برچسب «طنز» خوردهاند. البته باید اینجا خیلی دقیقتر باشیم. آنچه امروز تحت عنوان «فیلم طنز» روی پرده میرود، نه از جنس طنز واقعی است و نه حتی کمدی اصیل. طنز، تعریف مشخصی دارد. کاریست که در عین خندهدار بودن، با نگاه انتقادی و ژرف به یک مسئله اجتماعی یا انسانی میپردازد. آنچه امروز در سینما میبینیم، بیشتر نوعی سطحینگری و سخیفگوییست که حتی از استانداردهای کمدی هم دور افتاده است.
یکی از دلایل این وضعیت، تغییر ذائقه مخاطب است. مردم امروز کمحوصلهتر شدهاند. کمتر تمایل دارند پای فیلمی بنشینند که مجبورشان کند فکر کنند یا از منظر متفاوتی به یک موضوع بنگرند. در واقع نوعی مقاومت یا بیمیلی نسبت به آثار تأملبرانگیز شکل گرفته است. حتی در مواجهه با فیلمهایی که کمی به سمت خانواده یا تربیت فرزند یا سبک زندگی میروند، یک واکنش منفی مشاهده میشود، گویی مردم عمداً به سینما میروند که ثابت کنند دچار چه بحرانها و فشارهایی هستند و حوصله شنیدن حرفی تازه را ندارند.
یعنی به باور شما استقبال مردم از این آثار نه از سر کیفیت که ناشی از خلأ گزینههای دیگر است؟
کاملاً همینطور است. من از معدود کسانی هستم که همواره وقتی میشنوم فلان فیلم فروش داشته، نمیگویم چرا برندارندش؛ میپرسم چرا فیلم اجتماعی خوب ساخته نمیشود؟ فیلم اجتماعی باید باشد، فیلم جدی هم باید باشد، اما در کنار آن میتوان فیلمهایی داشت که صرفاً سرگرمکننده باشند. مشکل وقتی پیش میآید که آن فیلم سطحی، بدل به تنها انتخاب موجود برای مخاطب شود.
ببینید، خاصیت یک فیلم طنز یا سریال خوب این است که وقتی از سالن بیرون میآیید، هنوز درگیر آن باشید، بخندید، فکر کنید، نکتهای در ذهنتان مانده باشد. اما فیلمهای فعلی به محض تمام شدن، از ذهن تماشاگر پاک میشوند. انگار اصلاً چیزی ندیده! نه لبخندی، نه تأملی، نه تأثیری.
در دهههای گذشته این وضعیت طور دیگری بود. چرا آن ترکیب درست میان ژانرهای مختلف از بین رفت؟
دقیقاً. شما نگاهی به دهه ۶۰ و ۷۰ بیندازید. آن زمان ما در کنار فیلمهای خارجی، فیلمهای اجتماعی داشتیم، فیلمهای کمدی داشتیم، فیلمهای دفاع مقدسی هم داشتیم و همه اینها بهنوعی ریشهدار و هدفمند بودند. فیلم «اجارهنشینها» مثال خوبیست: یک موضوع اجتماعی را با زبان طنز و در فضایی آپارتمانی مطرح میکرد؛ فیلمی همزمان خندهدار و تفکربرانگیز.
دلیل موفقیت آن آثار، فقط فرم نبود؛ محتوای غنی و انسانیشان بود. چرا مردم بیش از ۴ میلیون بار «اجارهنشینها» را در سینما دیدند؟ چون با آن ارتباط برقرار میکردند. در کنارش فیلمهای جنگی هم بودند، فروش خودشان را داشتند. جامعه از آن آثار استقبال میکرد چون احساس میکرد خودش را در آنها میبیند.
یکی از انتقادهای مهم شما همواره دخالت نهادهای دولتی در روند تولید و اکران بوده. این دخالتها چه تبعاتی داشتهاند؟
بارها گفتهام؛ دخالت نهادهای دولتی، بهویژه سازمان سینمایی و خانه سینما، آسیب جدی به جریان طبیعی تولید و اکران زده است. وقتی شما به مردم بگویید این فیلم خوب است، این را ببین، آن یکی را نه، مردم لجبازی میکنند. مردم دوست ندارند برایشان تعیینتکلیف شود. آنها خودشان انتخاب میکنند و اگر ببینند گزینهای برای انتخاب نیست، به ناچار به فیلمهای کممحتوا رو میآورند، نه از سر علاقه، بلکه برای وقتگذرانی.
امروز سینما رفتن، بیشتر شبیه یک مکث بین دو برنامه شده: پرواز داری، دو ساعت برو سینما. قرار ملاقات داری، برو یک فیلم ببین. فیلمها نه قهرمان دارند، نه مضمون دارند، نه حتی کمدیاند. مردم دیگر فیلم نمیبینند، وقت تلف میکنند.
پس استقبال از این فیلمها به معنای موفقیتشان نیست؟
ابداً. اتفاقاً چون فیلمها بیکیفیتاند، مردم به آنها رو میآورند. چون چارهای نیست. پردیسهایی که در مراکز تجاری ساختهاند، بلیت را میفروشند، ولی نه از سر علاقه، بلکه از سر بیگزینگی. اگر یک عاشق سینما امروز بخواهد همه فیلمها را ببیند، دو روزه میبیند و تمام میشود! بعدش چه؟ دیگر چیزی باقی نمیماند. این سینما، آینده ندارد.
در عین حال، فیلمهای جدیتر مثل آثار دینی یا دفاع مقدسی، آنطور که باید با استقبال روبهرو نمیشوند. چرا؟
بله، ما در این سالها فیلمهایی در حوزه دین یا دفاع مقدس ساختیم، اما مردم ارتباط نگرفتند. مثلاً همین «موسی»؛ فیلمی با این همه امکانات، این همه تجهیزات، نرمافزار و سختافزار، چرا باید اینقدر مهجور بماند؟ وقتی شما فیلمی مثل «ده فرمان» را در دهه ۸۰ میلادی با آن عظمت روی پرده دیدید، انتظار دارید «موسی» حتی بهتر از آن باشد. اما وقتی مردم میبینند بازیگری ضعیف است، روایت نامنسجم است، نمیپذیرند. چون فقط نام حضرت موسی که کافی نیست.
یا درباره آثار دفاع مقدسی؛ چرا فیلمی مثل «عقابها» در دهه ۶۰ با آن امکانات کم و یک داستان ساده، ۸ میلیون نفر را به سینما کشاند؟ چون مردم قهرمان میخواستند، رویا میخواستند. الان شما مخاطب را تحقیر میکنید، بدبختی نشانش میدهید، بعد توقع دارید بیاید بلیت بخرد؟
وضعیت پلتفرمها هم ظاهراً خیلی متفاوت نیست؟
نه فقط متفاوت نیست، بلکه نگرانکننده هم هست. اکثر پلتفرمهای داخلی اگر فیلم خارجی پخش نکنند، ورشکستهاند. سریالهایی که میسازند هم یا تقلید مستقیم از غرب است، یا نسخهای ضعیف و بیریشه از آنها. وقتی شما چارچوب فرهنگ ایرانی و دینی را کنار میگذارید و سعی میکنید زندگی غربی را در ظاهر ایرانی نمایش دهید، نتیجه معکوس میگیرید.
پلتفرم یعنی آدمها در خانه پای فیلماند؛ پس باید داستانهایی ببینند که به زندگیشان مربوط باشد. سریالی که خانواده، اجتماع، اخلاق، دین را محترم بشمارد، حتماً بیشتر دیده خواهد شد. سریالهایی که در ظاهر اسم ایرانی دارند، اما محتوای بیگانه را در لفافه تقلید کردهاند، شکست خواهند خورد.
شما همچنان معتقدید که ما عشق سینما را از دست دادهایم؟
بزرگترین ضربه سینمای ما این بوده که مخاطب وفادارش را از دست داده است. خورههای سینما، عاشقان واقعی فیلم، دیگر در سالنها نیستند. مخاطب ثابت نداریم. نه در سینما، نه در تئاتر، نه حتی در پلتفرمها. وقتی این دسته از مخاطب حذف شود، آیندهنگری ممکن نیست. شما نمیتوانید روی نسل بعد حساب کنید. نمیتوانید فیلم خوب بسازید، چون نمیدانید برای که میسازید.
برچسب ها :رضا اورنگ ، سینمای ایران
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰